سلام خانم سفید برفی!میدونی از چه چیز میخوام  بگم  ازکدام لحظه شیرین ....چقدر خوب بود بعضی وقتها بدون هیچ کلامیبدون من من کردن بدون اینکه بخوایم ساعتها اول مقدمه چینی کنیم بعد تو را  قسم بدم بجون هرچه مرد وفقط فقط پیش خودمون بمونه ....ای کاش میشد همه این عشق بازی ه.. توی چشمام میخوندی و من فقط نگاهتمیکردم از هر نقطه عالم که دوست داشتم  ..... میدونی چیه سفید برفی بنظرت من احساساتیم  یا یک آدم چی میگن این روزها مامانی شایدم یک کمی خل چل یخورده احمق عقب افتاده چقدر خوب تو مال من بودیفقط مال من تو زمستونا بغلت میکردم تا سردت نشه هیزم جمع میکردم تا آتیش کنیم گرم بشیم غذا درست کنیمچیه غذا درست کردن بلد نیستی  ...چرا داری گریه میکنی سفید برفی ....سفید برفی شدیم مثل انسانهای اولیه مخوای برم تو ریدوژانیرو گرونترین رستوران با سر آشپزش بیارم برامون املت خرچنگ با سالاد مکزیکی سرو کنه سفید برفی گریه نکن  خوب میخوای بریم تو پاریس زیر مهتاب اونجا توی پارک انتهای خیابون 17 لمون دست تو دستم قلاب کنی بعد مثل مادام وموسیو بین فوارها قدم بزنیم من بگم شب بخیر مادام ...چرا میلرزی  سردت شده .............امروز یک کار عجیبی کردم  مث اون قدیما رفتم لب چشمه بالا زدم زیر آواز تا یه فرشته شکار کنم  سفید برفی  یک چیز بگم باورت میشه هرچی خوندم هیچ فرشته ای نیومد

 چشمه داشت خشک میشد 0000 هی خوندم هی خوندمممم...... باز که داری میلرزی الان زیر علادین 

 زیاد تر میکنم بیا پتو خودمو میزارم رو دوشت بیا  من چی .... من که اصلا سردم نیست بیخیال زمستون

 بیخیال سرما  میخوای کتاب فلسفه افلاطونی برات بخونم تا حسابی گرمت بشه............