در طول روز اتفاقهای متفاوتی برای ما می افته گاهی این اتفاقت با اینکه هیچ دخل و تصرفی توش نداریم حتی بطور مستقیم نمی تونه تاثیری روی زندگی ما داشته باسه. اما این اتفاقها یک جای یک گوشه ای از ذهنت همیشه به خودش مشغول میکنه و هر وقت کنار تنهیی خودت لم دادی  و دوست نداری به چیزهای مدرن فکر کنی یکی یکی این خاطرها سر باز می کنند..........

چند سال پیش برای دکور زنی به یکی از مراکز بهزیستی رفته بودم قبل از این هیچ ذهنیتی از تهی دستی فقر از چیزهای که هیچ وقت به فکرمن  و شما راه پیدا    نمی کنه نداشتم .... با متر اندازه می گرفتم که حواسم متوجه صحبت دو تا مددجو شده بود(( ....باز ماه رمضون داره شروع میشه گرفتاری ما هم چند برابر..)) حس کردم باید چیزی بپرسم (( ماه رمضون قراره اتفاقی بی افته؟!!)) ... با همون قیافه که مشخص بود از تجربه گذشته داره واکنش نشون میده گفت (( ای آقا چی بگم اینجا ما خانوادهای داریم که حتی پول ندارند چند حبه قند بخرند تا روزه با چای و قند باز کنند))توی ذهنم داشتم این حرف و مزه مزه می کردم یعنی چی !!!!؟؟؟؟ تندی گفتم (( میتونی یک نمونه بهم نشون بدی )) ... یعد کار می برمت یکی همین نزدیکی ..... وارد یک اتاق سه در سه میشم یک گوشه از پایین تا بالا رخت خوابهای چرک و بد بو چیده شده دوتا بچه روی یک قالیچه پاره پوره که هیچ نقشی روش نداشت خوابیده بودند یک قسمت یک کمد شکسته که سه استکان با کاسه چپیده بوده توی هم کل فضای قابل استفاده دو مترم هم  نمی شد بچه هااز بس نون آبقند خورده بودن از سو تغذیه و فقر غذایی بیحال بودند من فکر می کردم چطور توی  این کثفت راحت خوابیدن....((وای که چه صحنه ای بود )) ....... در شهری بودم که همسایه ام از  فقر تنها غذای روزانه شان آبقند است........قبل از این ماجرا عدالت برام خیلی جذاب بود دنبال یک آرمان بودم اما بعد این قصه عدالت تنها برایم یک کلمه بو گندوست که از فرسنگها پوچ بی چیز بودنش را خوب میشه هس کرد قول دادم بخود تا دنیام رو تو ی شعار ها  نگردم من باید عوض می شدم باید از این دنیای خیالی بیرون می آمدم من یک داستان واقعی هستم....... 

* پی نوشت : ۱-کل دریافتی از کمیته امداد آن زمان هر سه ماه بیست پنج هزار تومان .ـ۲ـقرار نیست آقایون متهم کنیم چون قرار نیست هیچ وقت از خواب مستی بیرون بیاند پس خودمون باید همت کنیم