تازه از دانشگاه فارق التحصیل شده بودم  بدون معطلی پیگیر کار بودم بعد از چند روز به کارخانه ای که پایانامه خودم برای رفع نواقص خط تولید نوشته بودم دعوت شدم  اولین باری بود که برای مصاحبه کاری رسمی وارد یک محیط  جدی می شدم . قبلا به عنوان دانشجو یکسال زحمت کشیده بودم تا بتونم بازده و راندمان کارخانه ببرم بالا... این دفعه قضیه کلی فرق می کرد من حالا با مدرک مهندسی اومده بودم . خوب یادمه شبش تا صبح تمام ایده آلهام با مدیر کارخانه داشتم در میون میذاشتم کلی براش سخنرانی کردم کلی از بهروری از علم مدیریت از به روز شدن دستگاها ...همه این موارد چندین چند بار توی ذهنم مرور کردم. صبح زودتر از همیشه از خونه زدم بیرون تا به موقع به قرار ملاقات برسم روی ابرها راه می رفتم.... اتاق منشی رئیس فقط صدای تیک تیک ساعت دیواری بگوش می رسه هر از چند گاهی منشی  سرش از روزنامه میکشه بیرون دوباره مث پیستون میبره جلو.... ببخشید من ساعت نه با مدیر قرار ملاقات داشتم ؟!!   با بی حوصلگی تمام سرش میاره بالا با چشمهای کم رمقش میگه: می بینی که نیامده مدیر  معمولا تا ساعت ده نمی یاد بعد عزیزجون ایشون تا صبحونه نخورند با کسی ملاقات نمکنه خدا هم بیاد پایین نمی پذیره .......... کار بجای رسید که از فواید صبحانه کامل و دانشمندان چی گفتن چی شنیده رسیده بود تو دلم خودم صد بار نفرین می کردم که چرا سر صحبت با این بابا باز کردم ......... ساعت یازده صبح اتاق مدیر کارخانه ... خوب جناب مهندس چه کارها بلدی ؟ من هم منتظر همچین فرصتی بودم داشتم از طرحهام می گفتم از نوآوریهای که میشه انجام داد تا کیفیت محصول چند برابر برد بالا که یکهوی جناب مدیر که تازه اعلائم صبحانه از شکم بزرگش داشت نمایان می شد کمی خودش جابجا کرد تندی گفت : خوب خوب خوب  یک چیز ظاهرا فراموش کردی ؟ من متعجب موندم که چه چیزی از قلم انداختم با بی حوصلگی گفت آخه کیفت محصول بره بالا که چی بشه وقتی محصول ما شش ماه شش ماه پیش فروش میشه چرا خودمون تو دردسر بندازیم آدم چاره نداشته باشه میتم می خوره ...... انگاری با پتک محکم کوبدن توی مخم دیگه هیچی نمی شندیدم ..... فقط فک مدیر بود که باز بسته می شد... بی اختیار از جام بلند شدم مدیر بخودش اومد خودش سریع جمع و جور کرد گفت پسر جون زیادی آرمان گرایی فراموش کردی که ما یک کشور جهان سومیم... .

توضیحات: بعد چند سال با واردت محصولات مشابه با کیفیت بهتر و قیمت کمتر عملا کارخانه با ۲۵۰۰ نفر پرسنل ورشکست شد.