دنبال معجزه می گردم
حسابی کلافه ام دوست دارم یک چیز پر انرژی بشنوم دوست دارم صورت کسی رو ببینم و کلی تو چشماش نگاه کنم هیچ وقت خسته نشم دوست دارم یک کتابی بخونم که توش پر از معجزه باشه آره باید یک معجزه اتفاق بیفته سراغ شاملوی بزرگ میرم درست مث فال نیت می کنم ((...هیچ کس/ با هیچ کس /سخن نمی گوید/که خاموشی / به هزار زبان /درسخن است...)) بهتر بیشتر از این برای امشب ننویسم.
+ نوشته شده در یکشنبه ۳ آبان ۱۳۸۸ ساعت توسط مـــهــاجـــر
|
اینجا مینویسم تا مغزم خالی شود، شما چیزهای که میخوانید از مخیله یک انسان به ظاهر امروزی ست... اما در درونش آتشفشانی ست از چرایی، که در جوش و خروش است.! این نوشتهها عصاره آن همه است...