در دلهایم با تو معلمم
همچون يک تک درخت بي برگ و بار و سوخته تنها زندگي مي کند و تنها مي ميرد و تنها صاعقه بر جان ميزند و در برق آن خود را نمايان مي کند.
گويي اين خرداد هميشه به حوادثي آبستن است. حتي روزهاي پايانيش همچنان شرورتر و سرکش تر بنظر مي رسد.
و من اينک پژمرده و چين خورده عمر, دارم از آخرين کوچه هاي پر خطر و بي خاطره زمان مي گذرم و هرگاه که فرصتي دست مي دهد و پرده اي کنار مي رود, در کوچه باغهاي خرداد و از پس آن چشم هاي نگران گمشده و سرگردان به چشم و نگاه او مي رسم و گويي کسي يا چيزي در درونم بيدار مي شود و به حرکت درمي آيد و با صدا يا با سکوت مي پرسم که:
اي علي, اي همدرد !.... اي مثل من تنها ! .... بگو که چه کنيم ؟!.
مي دانم که بغض را ميشناسي و درد را مي فهمي و تنهايي را با ذره ذره وجودت لمس کرده اي با من بيا, بيا که وقتي در امتداد بوي شقايق هاي سوخته خرداد,عبور می کنيم, آنجا آن گوشه, پنجره اي و روزنه اي است پر از اميد , گوشهء نگاه مادري و همسري يا کودک منتظري ترسيم شده است.
مي داني اگر اين نسل هيچ نداشته باشد که به آن بنازد, به جان سختي خود و روح عصيانگري خود مي بالد.نسلی جوان عصیانگری که محکوم است تنها یک صدا را بشنود و یک بعدی فکر کند و بر اساس آن جهانبینی خود را تبین کند .
این بود مدل زندگی که تو به ما آموختی؟! این بود تمام اندیشه (هبوط) که ایدولوژی آن در سلولهای هر ایرانی آزاد اندیشی نفوذ کرده بود؟!
معلمم نمی دانم اگر بودی در جمع ما وقتی که میددی ما را خس و خاشاک می خوانند چه حالی داشتی . می دانی گاه فکر میکنم شاید در عین کم اقبالیت این خوش شانسیت بود که امروز تو و یارانت نیستین که ببینین دخت ایران زمینت را روی آسفالت داغ می کٍشند و می کٌشند بعد سینه سپر می کنند و بر این عمل زشت خود چون گرگ صفتان جشن می گیرند و افتخار می کنند.

توضیح: این پست به بهانه 29 خرداد سالروز شهادت معلم شهید دکتر علی شریعتی نوشته شد.
لطفن برای این مرد بزرگ دعا بفرمایید.
توضیح عکس:از چپ ابراهيم يزدي، احسان شريعتي و صادق قطب زاده در مراسم خاكسپاري دكتر شريعتي
مطلبی در همین خصوص از واحـــــه عزیز لطفن بخوانید.
اینجا مینویسم تا مغزم خالی شود، شما چیزهای که میخوانید از مخیله یک انسان به ظاهر امروزی ست... اما در درونش آتشفشانی ست از چرایی، که در جوش و خروش است.! این نوشتهها عصاره آن همه است...