وقتي از سنت حرف مي زنيم فكر مي كنيم سنت هر چيزي كه از شرق و تمدن ايران و هند و چين امده است. وقتي از سنت حرف مي زنيم فكر مي كنيم يعني فرانسوي ها بايد بيايند كه گليم و فرش سنتي ما را ببينند يا مراسم نوروز را به عنوان سنتي ترين مراسم بجا مانده از ايران باستان را بشناسند و احتمالن فكر مي كنيم يك اروپايي كه نهايتن چند صد سال است كشور شده است، نمي تواند سنت داشته باشد. روز اول مي در فرانسه تعطيل است اين روز روز كارگر و اعتصاب است اما مهمترين اتفاقي كه در اين روز جدا از مسايل اعتصاب مي افتد اين است كه كل خيابانها پر مي شود از دوره گردهاي گل فروش كه همه گل هاي سفيد    egoom      چيزي شبييه  سنبل خودمان را مي فروشند. رسم است كه در اين روز بدون استثنا هر فرانسوي به فرانسوي ديگر كه مي رسد حتي شده يك شاخه      egoomبدهد.

گرچه تاريخچه اين آيين به قدمت آيين ها و سنت هاي خودمان نمي رسد اما نشان مي دهد چقدر همه ملت ها با ساختن مراسم (و بهانه هاي) مختلف سعي دارند خودشان  را از بقيه ملت ها متمايز كنند و چقدر سعی مي كنند اين گونه هويت منحصر به فردي براي خودشان داشته باشند. همين سنت هاي تازه پاي شان را چقدر عزيز مي دانند و به انها عمل مي كنند مبادا فراموش شود و بخشي از بودنشان تغيير كند. حتي اروپايي ها مراسم هالوين يا ولنتاين را به شدت تحريم  مي كنند و از شركت در ميهماني هاي امريكايها  اجتناب مي كنند. بيشتر مراسم عيد پاك را جدي مي گيرند بيشتر مراسم و روزهاي ملي خودشان را عيد محسوب مي كنند و در زمينه كسب هويت مستقل به شدت از تقليد كردن پرهيز مي كنند مخصوصن از چسبيدن و تقليد كردن از مراسم آمريكا( بگذريم از تسخير همه جنبه اقتصادي و تجاري كه فرار از سيستم آمريكايي اش غيرقبل اجتناب است.) گل فروشي هاي خيابان سن ميشل ادم را ياد همه سنبل فروش هاي شب عيد مي اندازد،ياد مهرگان،سپندارمزد كه معادل امريكاي اش ولنتاين را بيشتر قبول مي كنيم و يا جشن با شكوه چهارشنبه سوري يا هزار مراسم و عادتهاي ويژه ديگر كه ما و هويت ما را از بقيه جدا مي كند. نه فقط از آلماني و هلندي و آمريكا حتي از هندي ها، چيني ها و بقيه شرقي ها.